رايانرايان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

رایی گل پسر

بدون عنوان

سلام به پسر گلم٬سلامی به زیبایی گلهای بهاری. عزیزم امروز آخرین روز سال ۸۹وآخرین روز انتظاره.آخرین روز ۹ماه انتظار.فردا با فرارسیدن بهار تو هم قدم به دنیای ما میذاری.امسال زیباترین بهار زندگی ماست.من بی صبرانه منتظر دیدنت٬لمس تنت٬بوییدن عطر تنت٬بوسیدنت هستم. امشب ساعت ۲و۵۰دقیقه و۴۵ ثانیه تحویل سال جدیده.سال ۱۳۹۰.از خدای مهربون میخوام امسال یه سال پر از سلامتی٬حوشی وآرامش باشه. من فردا صبج ساعت ۸ باید برای زایمان بیمارستان باشم.خدایا همه چیز به خوبی وخوشی پیش بره وپسرم سالم وسلامت به دنیابیاد. ...
29 اسفند 1389

بدون عنوان

سلام عسل مامان حالت خوبه پسرم؟اخی٬فکر کنم جات خیلی تنگ شده٬فقط ۴روز دیگه مونده عزیزم.مامان جون٬هفته دیگه این موقع به سلامتی تو بغلمی.چقدر احساس قشنگیه.خیلی خیلی خیلی دوست دارم.همه دنیای منی. دیروز چهار شنبه سوری بود.جشن شب چهار شنبه اخر سال.من نتونستم برم بیرون٬اما تو کوچمون خیلی شلوغ شده بودومن از پنجره تماشا کردم.خاله سودابه وپانیذ وشوهر خاله امیر واسه شام اومدن خونه ما.مامانی هم زحمت شامو کشیده بود. امروز غروب هم مامانی وخاله سودابه رفتن از فروشگاه سنتریه بلوز شلوارویه زیرپوش سایزصفر گرفتن که خیلی خوشگله.دستشون درد نکنه. ...
25 اسفند 1389

بدون عنوان

کوچولوی نازم٬ این روزا بیشتر از هر زمان دیگه ای نگرانتم.خیلی بیقرارم٬برای دیدنت آروم وقرار ندارم.نگرانم که نتونم مامان خوبی برات  باشم.من تمام سعمو می کنم که بهترین مامان دنیا برات باشم.عزیز دلم هیچوقت احساس دلتنگی نکن.بدون من همیشه ودر همه حال کنارتم.عاشقانه دوست دارم وبا ذره ذره وجودم ازت حفا ظت میکنم.در ضمن تو بابایی رو داری که بهترین بابای دنیاست . عزیزم این روزا خیلی دیر میگذره.هر ثانیه اش به اندازه یک ساله.تمام اون هشت ماه یه طرف واین یه ماه آخر یه طرف.منم که به خاطر پام این روزا خونم وهیچ کاری نمی تونم انجام بدم.از خدا می خوام این چند روز باقیمونده به سلامتی وخوشی بگذره وتو سالم وصحیح بیای تو بغل مامان.   ...
22 اسفند 1389

تاریخ زایمان

سلام عزیز دل مامان خوبی نفس مامان؟حرکاتت که خدارو شکر خوبه.الهی قربون اون لگدات برم که شبا میخواد نفس مامانو بگیره.زندگی منی عزیزم. چند روزه که نتونستم وبلاگتو به روز کنم.منو ببخش عزیزم.خیلی اضطراب دارم.شبا خواب ندارم.از خدا می خوام بهم آرامش بده. قند عسل مامان٬فقط ۸روزمونده تا قدم روچشم منو بابایی بذاری.خانم دکتر تاریخ زایمان رو اول فروردین تعیین کرده.امسال خدا بهترین عیدی زندگیمونو بهمون میده.امیدوارم که همونطور که با اومدن بهار میای دلتم همیشه بهاری وسرسبز باشه. ...
21 اسفند 1389

بدون عنوان

سلام پسر مامان خوبی نفسم؟الهی فدات شم.این روزا خیلی اذیت شدی.اخه من خیلی استرس داشتم.پاهام یه خورده بهتره٬اما هنوز نمیتونم خوب راه برم.خدا رو شکر عکس نگرفتم.دکتر گفت باید استراحت کنم.عزیزم این روزا خیلی دیر میگذره . قفط ۱۷روز مونده تاروی ماهتو ببینم.برای اون روز لحظه شماری میکنم. راستی بابایی دیروز لوازم بهداشتیتو خرید.شامپو سروبدن مارک موستلا٬لوسیون بدن٬حوله٬لیف٬ناف بند٬پوشک٬....دست بابایی درد نکنه. ...
12 اسفند 1389

بدون عنوان

سلام پسر نازنیم امروز خیلی دلم گرفته.دیروز خیلی روز بدی بود.دیروز صبح قرار بود فرش هامونو که داده بودیم قالی شویی بیارن.وقتی زنگ دررو زدن من خونه تنها بودم.با عجله رفتم مانتو وروسریمو بردارم که یهو پام گرقت ودیگه نتونستم پامو حرکت بدم.خیلی درد داشتم.الهی قربونت برم ٬تو که دردت نگرفت؟غروب در حالی که مامانی(مامان من)وبابادو طرفمو گرفته بودن رفتیم دکتر ارتوپد.دکتر بعد معاینه گفت که باید کاملآ استراحت کنم.اگه تا شنبه خوب نشد باید عکس بگیرم.الانم در حال دراز کش دارم می نویسم.خیلی دلهره دارم. خدایا تورو به این وقت اذون قسمت میدم٬تورو به معصومیت این قرشته پاک قسمت میدم ٬پامو زودتر خوب کن تا کارم به عکس نکشه. ...
4 اسفند 1389

خرید

سلام پسر مامان خوبی عزیز دلم؟چند روزه که برات ننوشتم.آخه این روزا باید بیشتر استراحت کنم.پاهام به شدت گرفته ویه خورده درد زیر دل دارم.مامان جون این یه ماه هم محکم تو دل مامان بمون تا صحیح وسالم بیای تو بغلم.       عزیزم٬امروز تولد حضرت محمد (ص) بود. از خدا میخوام به حق این روز عزیز وبزرگ تورو برام سالم وسلامت نگه داره وهمه نی نی هارو برای ماماناشون حفظ کنه.   صبح من وبابایی رفتیم واسه اتاقت یه لوستر خریدیم.فردا هم احتمالا کمدی رو که برات سفارش دادیم میارن.وقتی اتاقت کامل شد عکسشو برات میذارم.امیدوارم که خوشت بیاد. من وبابایی عاشقتیم.       ...
3 اسفند 1389
1